وقتی که بد بودم(پست سوم)
دست نوشته های ناخوانا
رمانهای این وبلاگ، حاصل دیده ها و شنیده های من است.
درباره وبلاگ


سلام من یک روانشناس هستم و سعی می کنم اتفاقات واقعی افرادی که با اونها برخورد داشتم، به صورت رمان بنویسم. امیدوارم از خوندن رمانهای من لذت ببرین.

پيوندها
ردیاب خودرو









خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 132
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
mahtabi22

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 1:50 :: نويسنده : mahtabi22

عصبی و کلافه دستهایم را مشت کردم.زل زده بودم به پسر لاغر اندام و قد کوتاهی که کنار پراید یشمی رنگش ایستاده بود و هر از گاهی به ساعتش نگاه می کرد. این احسان بود؟باز صد رحمت به نیما.یعنی من تمام مدت با این کوتوله چت می کردم و قربان صدقه اش می رفتم؟نکبت وب قدی هم به من نداده بود.هرچه بود از صورتش بود. چشمانم را برای لحظه ای محکم روی هم فشار دادم. از پشت یک پرادوی مشکی نگاهش می کردم.

هنوز مرا ندیده بود: خوب شد عقلم رسید مثل قرار با نیما سریع خودمو بهش نشون ندادم.اسممو چی بهش گفتم؟اهان همون شیرین.شمارمو هم که نداره.فکر می کنه لیسانسه ی بیکارم نشستم تنگ دل ننم. کوتوله ی بدبخت اینقدر اینجا بمون تا زیر پاهات علف در بیاد. هم بنزین ضرر کردی تا  برگردی شهرتون هم موندی تو خماری. باز هم به عادت همیشگی به مسخره خندیدم: هه هه هه
موبایل را در آوردم و به نیما پیام دادم: زودتر بیا میدون گلها.من تا نیم ساعت دیگه می رسم.
انگار منتظر پیامم بود به سه ثانیه نکشید: من میدون گلها هستم.طاقت نیاوردم تا 6 صبر کنم.

....
داخل ماشین نیما نشسته بودم و داشتم فکر می کردم امشب ایدی احسان را ایگنور کنم. نیما با ذوق نگاهم می کرد: شیرین، شیرین جونم. دلم تنگ شده بود واست.
اه، چرا اینقدر بی نمک بود.
-
منم همینطور
-
تا کی وقت داری گلم؟نیم ساعت نباشه ها.
-
یک ساعت خوبه؟
-
نه کمه.به خاطر من دوساعت
سکوت کردم.شاید بهتر بود دیرتر به خانه می رفتم.از جر و بحث و درگیری دوباره که بهتر بود:باشه دوساعت
-
هوراااااا.نفسی، نفس.دوست داشتنی من.می خوام ببرمت یه جای خوب.
با تردید به او چشم دوختم: کجا؟
-
نگران نباش خانمی.میریم  همین دورو بر. یه سفره خونه ی خیلی شیک باز شده.دیدی تاحالا؟
یادم آمد.سفره خانه ای به سبک مدرن بود .اکثرا خانواده ها به آنجا می آمدند.
-
نیما ،اونجا اکثرا خانواده ها میان. ممکنه آشنایی مارو ببینه.جای دیگه بریم.
-
ما هم خانواده هستیم دیگه.نترس شهر بزرگه کی می خواد ما رو ببینه.تازه ببینه.بهتره که.
همزمان با گفتن این جمله لبخند زد.حوصله ی دقیق شدن در حرفهایش را نداشتم.

....
روی تختی که به طور سنتی تزیین شده بود نشستم.نیما رفته بود تا دستهایش را بشورد.با دلهره به اطرافم نگاه می کردم مبادا چهره ی آشنایی ببینم.صدای نیما را شنیدم: شیرییییییییییییییین
به طرفش برگشتم و همزمان صدای شنیدن چیلیک به گوشم رسید.
با دهان باز نگاهش کردم.موبایلش توی دستش بود:آخی نازی، شیرین ببین چه مظلوم افتادی تو عکس.
تازه متوجه ی جریان شدم اخم کردم :چرا بی هوا ازم عکس گرفتی؟خوشم نیومد.بده من موبایلو.
دستپاچه شد: شیرین جان ناراحت شدی؟خواستم یه عکس ازت داشته باشم.
-
بدون اجازه هم مگه عکس کسی رو می گیرن؟
-
گلم حق با توئه.بیا خودت بگیر پاکش کن.فقط اخماتو وا کن.
موبایل را به سمتم دراز کرد خواستم موبایل را از او بگیرم که خشکم زد.غزل بود
کمی دورتر از من ایستاده بود .هنوز مرا ندیده بود.سریع دستم را پس کشیدم. روسری ام را تا روی پیشانی پایین کشیدم و سرم را چرخاندم.از گوشه ی چشم حواسم به غزل بود.نیما با تعجب نگاهم کرد: چی شده؟
-سییییس.بیا روبه روم واستا .همکارم اینجاس نمی خوام منو ببینه.
-
همکارت؟ تو که گفتی منشی خانم دکتر هستی.
اه ه ه ه ه .الان چه وقت سوتی دادن بود: خوب توی ساختمونی که مطب خانم دکتر هستش دیگه مطب هیچ دکتری نیست؟این منشی مطب واحد کناریمه.
-
آهان. بابا نگرانی نداره که. فوقش ببینه مگه چ....
با نگاهی به قیافه ی درهمم بقیه ی حرفش نیمه کاره ماند. سریع روبه روی من ایستاد و حرفی نزد. غزل با خانواده اش به سمت درب خروجی حرکت کردند.مطمئنم مرا ندیده بود.از پشت نگاهش کردم: اه ه ه دختر به این بزرگی هنوز با ننه باباش می ره اینور اونور و مثل برق از ذهنم گذشت: حتما پدر و مادرشو دوست داره. نه مثل پدر و مادر من احمق....
سرم را پایین انداختم.نیما نگاهی به پشت سرش انداخت.شیرین خانمی رفتن.نگران نباش.همانطور که سرم پایین بود سری تکان دادم.نیما روبه رویم نشست. بیا خانمی غذا رو هم به موقع آوردن.

.......



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: