بنفشه(پست دوازدهم)
دست نوشته های ناخوانا
رمانهای این وبلاگ، حاصل دیده ها و شنیده های من است.
درباره وبلاگ


سلام من یک روانشناس هستم و سعی می کنم اتفاقات واقعی افرادی که با اونها برخورد داشتم، به صورت رمان بنویسم. امیدوارم از خوندن رمانهای من لذت ببرین.

پيوندها
ردیاب خودرو









خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 132
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
mahtabi22

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 22:15 :: نويسنده : mahtabi22

نیوشا دست بنفشه را گرفته بود و به دنبال خودش می کشید. بنفشه همانطور که قدمهایش تند شده بود رو به نیوشا کرد: کجا میریم آخه؟

-تو بیا خودت می فهمی، اینقدر سوال نکن

وارد کوچه پس کوچه های پشت مدرسه شده بودند، کوچه ها خلوت بود.

بنفشه یک لحظه متوجه ی چهره ی نیوشا شد که دهانش را به خنده باز کرده بود: خوب، اوناهاش

بنفشه به مسیر نگاه نیوشا خیره شد. دو پسر نوجوان انتهای کوچه ایستاده بودند.

-اینا کین نیوشا؟

-یکیشون بی اف منه، اون یکی هم پسردائیشه، حالا با هردوتاشون آشنا میشی

-من خجالت می کشم

- لوس نشو، جلوشون امل بازی درنیاریا، مثه یه خانم رفتار کن، یه کاری کن فکر نکنن بچه ای

همین جمله کافی بود تا بنفشه عزمش را جزم کند تا نشان دهد یک بچه نیست.

اصلا کسی که فیلمهای آنچنانی نگاه می کند مگر می تواند بچه باشد؟

می تواند؟

مگر بچه ها فیلمهای آنچنانی نگاه می کنند؟

بنفشه و نیوشا روبه روی دو پسر نوجوان ایستادند. نیوشا اولین نفری بود که به حرف آمد: سلام

هر دو پسر سلام کردند. نیوشا با آرنجش به آرنج بنفشه ضربه زد. بنفشه به خود آمد: سلام

نیوشا به بنفشه اشاره کرد: دوست صمیمیم بنفشه خانم

کلمه ی "خانم" را غلیظ ادا کرد. می خواست روی بزرگ بودن بنفشه، تاکید کند.

رو به بنفشه گفت: ایشون بی اف من آقا پوریا

بنفشه نگاهش روی پوریا لغزید، پسرکی در حدود سیزده چهارده ساله. بنفشه با خودش فکر کرد چرا پوریا اینقدر زشت است؟ دستها و پاهایش به نسبت بدنش دراز تر بود. پشت لبش کرک های ریزی به چشم می خورد. رنگ چهره اش تیره بود. با لباسهایی که از گشادی به تنش  زار می زد.

صدای نیوشا باعث شد بنفشه چشم از پوریا بردارد.

-ایشون هم پسر دایی آقا پوریا هستن، آقا فواد

بنفشه اینبار به فواد چشم دوخت. سن و سالش از پوریا بیشتر بود. شاید پانزده یا شانزده ساله. در نظر بنفشه،فواد هم مثل پوریا زشت بود. با این تفاوت که دیگر آنقدر لاغر و مردنی نبود. دست و پایش هم مثل کاراگاه گجت دراز نبود.

کاراگاه گجت....

چه اسم خوبی برای پوریا انتخاب کرده بود. از فکر اسمی که به پوریا نسبت داده بود، لبخند زد. فواد با دیدن این لبخند جرات پیدا کرد، دستش را دراز کرد: خوشبختم، بنفشه خانم

بنفشه به دست دراز شده به سمتش نگاه کرد. یعنی دست فواد را در دستش بگیرد و با او دست دهد؟

اگر این کار را انجام نمی داد، در نظر آنها یک بچه ی لوس و امل به چشم می آمد.

اما او نمی خواست چنین باشد.

دستش را دراز کرد و دست فواد را در دستش فشار داد: منم خوشبختم

-نیوشا از شما خیلی واسه من تعریف کرده، دوست داشتم شما رو ببینم

مگر نیوشا با فواد هم صحبت کرده بود؟ بنفشه یک لحظه به نیوشا نگاه کرد، نیوشا موذیانه خندید.

بنفشه بلاتکلیف به فواد نگاه کرد که هنوز دستش را رها نکرده بود و زورکی لبخند زد.

فواد دوباره به حرف آمد: باهم بیشتر آشنا بشیم؟

بنفشه بالاخره دهان باز کرد: نمی دونم

نیوشا وسط حرفشان پرید: آره، آره، حتما، پس واسه چی اومدیم اینجا؟

و نگاه تهدید آمیزی حواله ی بنفشه کرد.

پوریا با ذوق گفت: خوبه دیگه، اینطوری جمعمون، جور میشه، چهارتایی اینور اونور میریم.

بنفشه سرش را به معنای "باشه" کج کرد.

فواد از بنفشه پرسید: شماره می دی؟

چقدر سریع خودمانی شده بود. بنفشه با خودش فکر کرد، چطور می تواند با این پسرک زشت دوستی کند؟

-بنفشه خانم، می گم شماره می دی؟

 -ها؟ آره، باشه

خوب شاید برای اولین تجربه بد نباشد. اگر می خواست ثابت کند که در این زمینه هم بزرگ شده است، باید از یک جایی شروع می کرد. فواد می توانست تجربه ی خوبی باشد. مگر نمی گفت که دلش نمی خواهد با پسر بچه های سیزده ساله مثا پوریا دوستی کند؟ خوب این پسرک که دیگر سیزده ساله نبود. دو سال از پوریا بزرگتر بود.

حق با خودش بود، دوستی با فواد، یک تجربه ی خوب محسوب می شد.

یک تجربه ی خیلی خیلی خوب....

حرفش را ادامه داد: خوب شمارمو سیو کن، یه میس بنداز واسم

چند دقیقه ی بعد هر چهار دختر و پسر نوجوان از یکدیگر جدا شدند و هر کدام دو به دو به سمتی رفتند. نیوشا با هیجان گفت: خوب، نظرت چی بود؟ خوب بود؟

بنفشه لب زیرینش را جلو داد: زشت بود

-کی زشت بود؟ پوریا یا فواد؟

-هر دو تا زشت بودن.

-چی؟؟؟؟؟ هر دوتا؟ پوریا زشت بود؟

-نه خوشگل بود؟ منو یاد کاراگاه گجت مینداخت، با اون دست و پای درازش

وسط کوچه قهقهه زد.

نیوشا با حرص گفت: فکر می کنی آقا فواد خوشگل بود؟ قیافش شبیه مارماهی بود

بنفشه با شنیدن اسم مارماهی قهقه اش شدید تر شد: وای راس می گی، فواد کپ مارماهیه

نیوشا متعجب شد: واست مهم نیست که گفتم شبیه مارماهیه؟

-نه، مهم نیست، من که خودم گفتم هر دو تا زشتن

نیوشا دمغ شد: پوریا خیلی زشته؟

بنفشه با دلسوزی به نیوشا نگاه کرد: آره خیلی زشته، تو خیلی ازون خوشگلتری

نیوشا گوشه ی لبش را به سمت پایین کشید.

-می گم نیوشا، چی شد تصمیم گرفتی منو با فامیل پوریا آشنا کنی؟ راست می گفت که تعریف منو پیشش کردی؟

-آره چند باری فواد و پوریا با هم اومدن سر قرار، از تو واسه پوریا و فواد گفتم، حالا اگه اینقدر زشته چرا بهش شماره دادی؟

بنفشه بادی به غبغب انداخت: من که دیگه بچه نیستم، چند وقت باهاش حرف می زنم، بعدش یه جوری می پیچونمش، می خوام بدونم بی اف داشتن چجوریه، نظرت چیه؟ خوبه؟

-آره، خوبه

.......

پوریا رو به فواد کرد: چطوری بود؟ خوشت اومد؟

-قیافش یه جوری بود، دماغش خنده دار بود، شبیه دماغ دلقکا

-خوشت نیومد ازش؟

-نمی دونم خوشم اومد یا نیومد،

-خوب می خواستی شماره ندی، چرا این کارو کردی؟

فواد چشمکی زد: این دختره واسه اون کاری که می خوام انجام بدم، به دردم می خوره

پوریا متوجه ی منظور فواد نشد: چه کاری؟

-همون کار تو فیلما

پوریا نیشش تا بناگوش باز شد: راس می گی؟

-آره پس چی که راس می گم، پس پسرا چرا دوست دختر می گیرن؟ می ذارنش روی طاقچه نگاش کنن؟

پوریا با سر حرفهای فواد را تایید کرد. هر چه نباشد، فواد دو سال از او بزرگتر بود، خیلی بیشتر از او می فهمید.

-می گم فواد به نظرت منم با نیوشا همین کارو بکنم؟

-نه، تو هم بذارش رو طاقچه نگاش کن

 بعد از گفتن این حرف، پفی زیر خنده زد.

انگار پوریا منتظر تاییدیه از طرف فواد بود، هول و دستپاچه گفت: خوب، کی، کجا این کارو بکنیم؟

-خیل خوب حالا، رودل نکنی، هنوز خیلی زوده، باید عملیات کار کردن روی مخ رو انجام بدیم. خودم هواتو دارم.

دو پسر نوجوان با نقشه های شیطانی در ذهنشان قدم زنان به راهشان ادامه دادند.

بیچاره نیوشا.....

بیچاره بنفشه.....

.......

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: