وقتی که بد بودم(پست دوازدهم)
دست نوشته های ناخوانا
رمانهای این وبلاگ، حاصل دیده ها و شنیده های من است.
درباره وبلاگ


سلام من یک روانشناس هستم و سعی می کنم اتفاقات واقعی افرادی که با اونها برخورد داشتم، به صورت رمان بنویسم. امیدوارم از خوندن رمانهای من لذت ببرین.

پيوندها
ردیاب خودرو









خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 132
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
mahtabi22

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 17:28 :: نويسنده : mahtabi22

پاهایم می لرزید. نه فقط پاهایم نبود. کل بدنم می لرزید. نگاهم هنوز به عکس نیما بود. توی عکس لبخند می زد. فرزین روی تخت نشسته بود و حرکاتم را زیر نظر داشت. نگاهم را از عکس نیما گرفتم و به فرزین خیره شدم. توی نگاه خیره ی فرزین چه بود؟

جراتی به خود دادم و با صدایی که انگار از ته چاه بیرون می آمد رو به فرزین کردم: این کیه تو میشه؟

صدای فرزین را شنیدم: پسرداییم.

صدای سینا را هم شنیدم که از پشت سرم گفت: دوست خیلی خیلی صمیمی منه و داداش نریمان و اشاره ای کرد به پسر 20 ساله ای که کنارش بود.

به نریمان نگاه کردم. این بار با دقت. چشمهایش شبیه نیما بود. مشکی و دخترانه. نگاهم را از نریمان گرفتم. حداقل می دانستم توی نگاه نریمان چیست. جنس نگاهش آشنا بود. خشم و نفرت

صدای فرزین به گوش رسید: نمی خوای بدونی کجاست؟

یادم آمد افسردگی داشت: کارش کشیده به بیمارستان؟ خدایا من از دست این سه تا روانی چه جوری فرار کنم.

فرزین پوزخند زد: خودکشی کرد.

قلبم ریخت: خودشو کشت؟ عسل بدبخت شدی. اینا بهترین بلایی که سرت بیارن اینه که.... اینه که.....

و ناگهان از فکر بلایی که قرار بود سرم بیاید چانه ام ارزید و باعث شد دندانهایم به هم برخورد کند.

نا امید به فرزین نگاه کردم.

دست کشید روی عکس نیما: 110 تا قرص خورد. توی لیوان شیر حل کردش. دیگه با شستشوی معده هم کاری نمیشد واسش کرد. قرصها اثر خودشونو گذاشته بودن.

خیلی بدبخت بود. خیلی ساده بود. مهربون بود. عاشق بود.

دوباره خیره به من نگاه کرد. صدای فریاد نریمان را شنیدم: دختره ی ****خودم تو رو **** . داداش بدبخت منو به کشتن دادی. اون مریض بود. صدو ده تا قرص خورد. مویرگای مغزش ترکید. خودم می دونم باهات چی کار کنم و به سمتم هجوم اورد. به گوشه ی دیگر اطاق دویدم. دهانم به جیغ گوشخراشی باز شد.

صدای فرزین را شنیدم: نریمان بسه.

و سریع به سمت نریمان پرید: بسه برین بیرون هر دوتاتون.

-من نمی رم. کجا برم. من کارم تازه شروع شده.

-گفتم بیرون. سینا بیا ببرش بیرون. خودتم برو بیرون.

نعره زد: ما قرارمون این نبود. بی شرف من باید همین جا اینو ****.

و با سر توی شکم فرزین رفت.

قلبم وحشیانه می تپید. خدایا.خدایا. مثل کودکیم شدم: خدایا منو نجات بده. میرم از همه ی کسایی که اذیتشون کردم حلالیت می گیرم. احسان، کیانوش، شهروز، محمد،.... نیما، وای نیما که مرده. وای نیما، نیما، نیما. خدایا خدایا. میرم میوفتم به پای مامانم بابت تفی که کردم توی صورتش می گم غلط کردم گوه خوردم. خدایا نجاتم بده.

نگاهم کشیده شد به سمت نریمان مشتش توی هوا بلند، فرزین دستش را گرفت و پیچاند.

صورت نیما و فرزین جلوی چشمانم تار شدند، صورت من و مادرم جلوی چشمانم پدیدار شد:

یک سال از فوت پدرم گذشته بود. همه چیز برگشته بود روی روال. همه عادت کرده بودند. من اما خوشحال بودم. کم کم احساس قشنگ آزادی را می خواستم مزه مزه کنم. پدرم مرده بود. دیگر کسی نبود که با کمربندش کتکم بزند. کسی نبود که با مشت روی کمرم بکوبد. کسی نبود که من از او بترسم.

-کجا داری میری؟

-بیرون.

-وایسا ببینم.

مادرم سریع خودش را به کنارم رساند: اونو که می دونم سلیطه خانم. با این سر و وضع کدوم **** خونه داری میری؟

نگاهی به خودم کردم. همه چیز نرمال و معمولی بود. توی چشم نبود.یادم آمد. رژ لب کالباسی روی لبهایم: روانی واسه این رژ لب داری جر می خوری؟

پوزخندی زدم و بی توجه به مادرم به سمت درب خروجی رفتم. به دنبالم دوید و جیغ کشید:

-آهای ی ی ی ی ی.... هوا ورت نداره بابات مرده می تونی هر گهی می خوای بخوریا. من اینجا مثل شیر بالا سرتم. دانشگاه قبول شدی سرخود ثبت نام کردی چیزی نگفتم. دیگه این کاراتو نمی تونم تحمل کنم.

به سمتش چرخیدم. یک سر و گردن از او بلندتر بودم. واقعا اینقدر کودن بود که نمی فهمید دیگر آن دختر ده ساله ی توسری خور نیستم: اگه حرفات تموم شد من برم.

برگشتم که بروم دستم را گرفت و مرا چرخاند به سمت خودش. دستش توی هوا بلند شد. یک لحظه اتفاق افتاد. سریع مچ دستش را گرفتم و پیجاندم. ناباورانه نگاهم کرد. عصبانی فریاد زدم: دست بالای دست زیاده سمیه خانم. نبینم دیگه خیالات برت داره که می تونی ازین غلطا بکنیا.

جیغ کشید: دستمو ول کن سلیطه. چطوری یه همچین گهی می خوری؟ وای دستم شکست گور به گور شده.

دستش را رها کردم و گفتم: دیگه دوره ی فرمانرواییت تموم شده. شوهرتم نیست که تو داد بزنی رسول اونم بیاد به طرفداری از تو. سرت به کار خودت باشه. به منم کاری نداشته باش. هنوز دستش را گرفته بود و نفرینم می کرد. از خانه بیرون زدم.

صدای فریاد فرزین خاطراتم را پراکنده کرد: برو بیرون نریمان. سینا مگه کری می گم بیا اینو ببر.

سینا به سمت نریمان رفت و رو به فرزین کرد: می خوای ولش کنی بره؟

نریمان با گریه گفت: آره نامردی تو. نامردی. داداش برگ گلمو این عوضی به کشتن داد. تو می خوای بزاری بره.

فرزین دو دست نریمان را در دست گرفت: نگام کن نریمان. نگام کن. به روح  نیما قسم نه. نمی خوام این کارو بکنم. اصلا اگه درو وا کرد خواست فرار کنه خودت پشت در هستی دیگه. دیگه میوفته دست تو. اوهوم؟ خوبه؟ راضی شدی؟

نریمان با گریه سرش را تکان داد. فرزین لبخندی به روی نریمان زد: همه چی درس میشه. برو بیرون پسر آفرین.

 سینا و نریمان به سمت در رفتند. فرزین سینا را صدا زد: گوشیشو بهم بده. کلیدو هم بده.

در اطاق را قفل کرد. کلید همچنان روی در بود. به سمت من برگشت که کنج اطاق مچاله شده بودم.  به من هم لبخند زد: عسل خانم، شیرین خانم. البته هر دونا یه معنیو می ده. حالا با هر کدوم که راحتی صدات می زنم. موافقی یه قصه باهم دیگه بشنویم؟

آهسته دست به دیوار گرفتم  و از جایم بلند شدم. از شدت اضطراب سردم شده بود. فرزین آرام آرام به سمتم آمد.  از گوشه ی دیوار حرکت کردم و به سمت درب خروجی رفتم . یک لحظه مسیرم را تغیر دادم و به سمت دیگر اطاق دویدم. فرزین به دنبالم دوید. مکثی کردم و به سمت دیگر دویدم. یک لحظه فرزین جا ماند. به در اطاق رسیدم. دستم به دستگیره نرسیده بود که فرزین با دو دستش مانتو ام را کشید. با شکم محکم روی زمین افتادم. فرزین کف دستش را روی گودی کمرم فشار داد: دختر، دوتا گرگ زخمی بیرون این اطاق دقیقا پشت همین در نشستن. تو که کر نبودی ببینی من چی گفتم؟ اونا رحم و مروت منو ندارنا. بتمرگ سر جات و فکر فرار هم به سرت نزنه.

با قدرت پارچه ی مانتوام را توی چنگش گرفت و مرا از جا کند. دست و پا می زدم. مثل پر کاه بلندم کرد. پرتم کرد کنار عکس نیما. به چشمهای نیما نگاه کردم.

 انگار چشمهایش غمگین بودند.

********* *******



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: